رسالت من مبارزه با جهل است - وظیفه من روشنگریست

رسالت من بیان حقایق و تمایز حق از باطل ( تمایز درست از غلط ) است - هر آنچه در این وبلاگ نوشته شده برشی هر چند کوچک از حقیقت است

رسالت من مبارزه با جهل است - وظیفه من روشنگریست

رسالت من بیان حقایق و تمایز حق از باطل ( تمایز درست از غلط ) است - هر آنچه در این وبلاگ نوشته شده برشی هر چند کوچک از حقیقت است

آیا جهان موازی وجود دارد؟

همه چیز در مورد جهان موازی

امروز به یک کلیپ جالب در مورد جهان موازی بر خوردم که لازم دانستم پرده از حقایق آن بردارم

ابتدا به این لینک مراجعه کنید و در ادامه به توضیح حقایقی از جهان هستی  در باب معنا می پردازیم
https://www.vidoal.com/video/%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%AA-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%B2%DB%8C
باید بدانید  مبحث جهان موازی و جبر  در امتداد هم هستند یا حداقل با هم ارتباط دارند
کسانی که به جهان موازی اعتقاد دارند همان هایی هستند که به تناسخ ارواح و جبر هم اعتقاد دارند - این دسته از افراد معتقدند که وقتی یک انسان می میرد روحش در بدن یک انسان دیگر می رود و بدین ترتیب روح از بین نمی رود بلکه هر بار در بدن یک همزاد دیگر حلول می کند
مثلا اگر شما در این جهان مرده اید ممکن است روحتان در بدن یک انسان دیگر در این جهان یا حتی جهان دیگر حلول کند

البته این موضوع را به دژاوو هم ارتباط می دهند که آن را هم مورد بحث قرار می دهیم
مثلا می گویند اینکه شما صحنه هایی از زندگی را می بینید که گویی قبلا دیده اید یا برایتان اتفاق افتاده است به همین خاطر است
فلاسفه غرب چون سالها با وجود عالم معنا و خدا و حقیقت بعد دوم انسان یا همان روج جنگیده اند برای توجیه این گونه مسائل که کاملا به عالم معنا ارتباط پیدا می کنند به مشکل می خورند و به محمل گویی می پردازند

مسائلی مثل دژاوو کاملا نشات گرفته از روح انسان است و یک رویا نیست - خود من تا کنون بارها خودم را در صحنه ها و بزنگاه هایی دیده ام که کاملا مطمئن هستم برام اتفاق افتاده است - یعنی مثلا در یک خیابان در حال حرکت بودم و یک مرتبه یادم می آمد که این صحنه را قبلا دیده ام و می دانستم بعدش چه اتفاقی می افتد (مثلا یکی از دوستان سر می رسید یا ...)
همچنین یکی از عجیب ترین دژاوو های زندگی ام را می خواهم برای شما تعریف کنم
من در 18  سالگی خوابی دیدم مبنی بر اینکه با زانتیا تصادف کرده ام و از ماشین فقط یک سوئیچ و یک پلاک به جا مانده و این سوییچ و پلاک روی میز قرار دارد
با حالت پریشانی از خواب پریدم و بعد از چند ثانیه با خودم فکر کردم ما که اصلا زانتیا نداریم و من هم که گواهینامه ندارم!! ما در آن موقع 206 داشتیم
خیالم راحت شد و آرام گرفتم
3 سال بعد روز موعود بود - من با زانتیایی که تازه خریده بودیم تصادف شدیدی کردم که جلوی ماشین کاملا از بین رفت و به دلیل باز شدن ایربگ ها و صدای محیب آنها که یک آن جلوی چشمم سفید شد و فکر کردم مردم و شوک عصبی که به من وارد شده بود یک مقدار حالت منگی داشتم  و شب با حالتی درمانده و ناراحت خوابیدم - صبح که بیدار شدم خودم را در همان تحت خوابی دیدم که 3 سال پیش در خواب دیده بودم (زمانی که خواب دیده بودم خانه ما جای دیگری بود و شباهتی به محل خواب نداشت و بعد ها هم یادم نبود که اتاق خانه جدید همان اتاقی است که در خواب دیده بودم)  از جا بلند شدم  ،  آرزو میکردم اتفاقات دیشب  خواب بوده بود با حالتی مشوش وارد سالن شدم دیدم پلاک و سوییچ روی میز است !!!!!!!!!!!!!! اینجا بود که فهمیدم این بار خواب نبوده است و این اتفاق برای من افتاده است

دژاوو به ما ثابت می کند که ما در جبر نسبی قرار داریم نه جبر مطلق

از آغاز در سرنوشت من آمده بود که در این کشور و  در این خانه و توسط این والدین به دنیا بیایم و باز هم مقدر شده بود که این اتفاق برای من بیوفتد (من به اختیار خودم سوار ماشین شدم و پدرم هم به اختیار خودش این ماشین را خریده بود ) ولی مقدر بود که من با این ماشین تصادف کنم ولی بعد از آن با خودم بود که چگونه مسیر زندگی  ام را ادامه دهم و با این اتفاق کنار بیایم

همه ما یک سرنوشت یا آغاز نوشت داریم که در زمان تولدمان رقم می خورد ولی این ما هستیم که تصمیم می گیریم با وجود یک سری پیش فرض ها چگونه زندگی کنیم  و در طول زندگی مان چگونه فردی باشیم

------------------

احمقانه است که اروپایی ها سعی می کنند دژاوو را توهم یا خواب توصیف کنند در صورتی که دژاوو نشان می دهد ما روح داریم و روح می تواند از آینده با خبر باشد و این باز دلیلی روشن بر وجود خداوند است - خداوندی که می گوید من به آینده شما علم دارم و می دانم شما در زندگی چه می کنید -
حتی بعضی از طرفداران جبر مطلق می گویند این که خداوند در قران می فرماید من به آینده شما و کارهای نکرده شما هم علم دارم به این معنی است که ما هیچ اراده ای ندارم و هر کاری می کنیم از پیش تعیین شده است!!

حال آنکه واقعیت این است که خداوند به کاری که ما در آینده به اراده خود انجام می دهیم علم دارد - وقتی روح انسان می تواند از بخشی از آینده ای که نیامده خبردار باشد قطعا روح ازلی خداوند می تواند  از کل آینده انسان ها خبر داشته باشد

مقاله راز دژاوو را در دیجی کالا بخوانید و نظرات من هم با نام محمد حسن زیرش درج شده است - نظرات بنده در ذیل این مقاله می تواند راهگشای شما باشد
https://www.digikala.com/mag/%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DA%98%D8%A7%D9%88%D9%88-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%B4%D8%AF/

-------------------------


برگردیم سر تناسخ ارواح و جهان موازی

نکته مهمی که می خواهم اینجا ذکر کنم این است که موضوع جهان موازی چیز جدیدی نیست و از دیر باز در فرهنگ هندی ها بوده است

قران کریم جهان موازی و بی اختیار بودن انسان و جبر مطلق را قویا رد می کند البته ادله ای هم در قران آمده است که از سواد من خارج است ولی می توانید در مورد آن تحقیق کنید

آنچه پر و واضح است ما یک بار به دنیا کی اییم و یک بار هم میمیریم و روح ما پاسخگوی اعمال ما در این جهان خواهد بود

بحث جهان موازی مفری است برای انسان های گناه کار که اینگونه خطا های خود را توجیه می کنندکه اگر من دزدی می کنم و به هم نوعم اسیب می زنم تقصیر خودم نیست بلکه سرشت من این گونه بوده است و بد بودن من به خاطر گناهانی است که همزاد من در جهان انجام داده بوده است

فیلم میلیونر زاغه نشین را ببینید حتما
در فیلم متوجه اعتقادادت شرک آمیز هندو ها خواهید بود
آنها معتقدند که اگر کسی کور است یا فلج است به خاطر گناهانی است که در جهان موازی یا همزادش انجام داده است
لذا آنها بد ترین  رفتار را با معلولان مادر زاد انجام می دهند تا به خیال خود آنها را ادب کنند

حال به برخورد ما ایرانی ها با معلولان نگاه کنید
کسی آنها را مسخره نمی کند - کسی معلول را سرزنش نمی کند بلکه با آنها هم دردی می کنیم
به آنها کمک می کنیم و ......

چرا که ما انسانیم و عقاید ما توحیدی است و مثل عقاید خرافی بعضی کشور ها نیست که گاو (خر ترین موجود دنیا) را بپرستند و همه عمر با فلاکت زندگی کنند

گرفتاری امروز هندو ها همه نشات گرفته از خرافات و بربافته های آنان است و امروز تحت نام علم و مطلب علمی دوباره آمده اند خرافات آنها را زنده کنند و خرافاتی که باعث بدبختی آنها شده است را به ما یاداوری کنند

می دانید هندی ها جلوگیری از بچه دار شدن را حرام و گناهی بزرگ می شمارند؟؟؟
ولی زاییدن در اوج فقر و بدبختی و آوردن یک طفل معصوم به دنیای پر از فقط و گناه خود را حلال می دانند!!!!
کسی که در اوج فلاکت زندگی می کند چرا باید بچه دار شود ؟؟؟
کشوری که عده زیادی از مردمش از گرسنگی رنج می برند چرا باید مدام در حال زاد آوری و افزایش جمعیت باشد و از آن بدتر چرا ما باید مورد حجوم خرافات خانمان بر انداز آنها شویم و مثل طفری بی توان دست و پا بسته در مورد خرافات آنها برخورد کنیم و مشعوف خرافات عجیب و غریب و بر بافته آنها شویم
مگر ما خومان فرهنگ و مذهب غنی نداریم که هر چه از خارج می اید شیفته آن می شویم

فقط و فقط به یک دلیل:
جهل مرکب

جهلی ناشی از عقاید و رسوم پوسیده که روز به روز به فقر و فلاکت آنها می افزاید

جهان موازی ، دژاوو ، تناسخ ارواح و هر چیزی در این باب آمده است که با تکیه بر نگاه متریالیستی به بیان حقایق جهان بپردازد ولی باید این حقیقیت را قبول کنند که همه مسائل جهان را نمی توان با نگاه تک بعدی به جهان توجیه کرد و حقیقت محز وجود چیزی است ما ورای ماده به نام روح و روح قطعا نشات گرفته از روح القدس یا روح قدسی است که در وجود تک تک ما قرار دارد
پس قدر خودتان را بدانید و تفکر کنید در باب اینکه انسان چیست و چه باید بکند

سخنم را با شعری از مولانا به پایان می برم

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم

 کـه چـرا غافـل از احـوال دل خـویـشـتنـم

 

از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟

 به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم

 

مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا

 یا چه بوده است مراد وی ازین ساختنم

 

جان که از عالم علوی است، یقین می دانم

 رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم

 

مـرغ بـاغ ملـکوتم، نیـم از عالم خاک

 دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

 

ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بر دوست

 به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم

 

کیست در گوش که او می شنود آوازم؟

 یا کدامست سخن می نهد اندر دهنم؟

 

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟

 یا چه جان است، نگویی، که منش پیرهنم؟

 

تا به تحقیق مرا منزل و ره ننمایی

 یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم

 

می وصلم بچشان، تا در زندان ابد

 از سرعربده مستانه به هم در شکنم

 

من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم

 آنکه آورد مرا، باز برد در وطنم

 

تو مپندار که من شعر به خود می گویم

 تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم

 

شمس تبریز، اگر روی به من بنمایی

 ولله این قالب مردار، به هم در شکنم

.

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا زارع 60c 1398/10/24 ساعت 01:37

عالی بود بر باب دل آرام گرفت از باب نفس درونی بر عقل انسان بود ..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد